وبلاگ شعر

خوش آمدید

رئیس جدید

یک روزحیوانات جنگـل تصمیـم گرفتند برای جنگل شان رئـیسی انتخـاب کنند!  جوجه تیغی پرید وسط وگفت: «من رئیس می شوم!» 

آقا فیـله گفت: «بـه شرطی که تیغ هـایت را دربیاوریم، چـون وقـتـی عصبـانـی می ­شوی  تیغ­هایت را در بدن حیوانات فرو می کنی!»

امّا جوجه تیغی قبول نکرد.

آقا خرگوشه پرید وسط و گفت: «من رئیس می شوم!»

حـیوانات گفتـند: «تو گـوش هـایت بلـند اسـت، وقـتی عصبـانی می شـوی بـا گوش­هایت حیوانات را می زنی!»

آقا فیله گفت: «من از همه بزرگ ترم، پس من رئیسم!»

حیوانات گفتند: «به شرط این که عاج ها یت را بکنیم!»

 امّا آقا فیله قبول نکرد…

 یک دفـعـه آقا شیـره که پشت بوته ای پنهان شده بود پرید وسط، غرشی کرد و گفت:

«جمع کنید، ایـن مسخـره بازی ها چیست!؟همه می دانند من رئیس جنگلم!»

حیوانات هرکدام به سوراخی رفتند…

*

از سایت مهری طهماسبی دهکردی

*

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

هیچانه

اتل متل یه بچه

بچه که نه تربچه

رفت و نشست تو باغچه

گفت که منم یه غنچه

تربچه ، غنچه می شه ؟

نه ، نه ، نه ، نمی شه

تربچه جان کجایی

غنچه که نه ، بلایی

بله و بلا ، بلاچه

غنچه ، کچل کلاچه


نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

گلابی

خوش مزه و شیرینه

میوه ای نازنینه

نه سیبه ، نه خیاره

نه هلو ، نه اناره

گردن باریک داره

کله ای کوچیک داره

شکم نگو ، یه انباره 

به ، چه لطیف و آبداره

دم داره یا دسته داره

توی دلش هسته داره

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

چشمه و سنگ

جدا شد یکی چشمه از کوهسار

به ره گشت ناگه به سنگی دچار

به نرمی چنین گفت با سنگ سخت:

کرم کرده راهی ده ای نیک بخت

گران سنگ تیره دل سخت سر

زدش سیلی و گفت : دور ای پسر

نجنبیدم از سیل زورآزمای

که ای تو که پیش تو جنبم ز جای

نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد

به کندن دراستاد و ابرام کرد

بسی کند و کاوید و کوشش نمود

کز آن سنگ خارا رهی برگشود

ز کوشش به هر چیز خواهی رسید

به هر چیز خواهی کماهی رسید

برو کارگر باش و امیدوار

 که از یاس جز مرگ ناید به کار

گرت پایداری است در کارها

شود سهل پیش تو دشوارها

*

کلمه های و ترکیب های تازه

ابرام : پافشاری 

به نرمی: به آرامی

تیره دل: سیاه دل

خارا: نوعی سنگ سخت

دراستاد: ایستادگی کرد

زورآزمای: آن که با دیگران دست و پنجه نرم کند

سخت سر: لجوج 

کرم کرده: لطف کرده ، لطفا

کزآن : که از آن

کماهی: چنان که هست

که ای : که هستی

گران سنگ: سنگ گران و سنگین

ناید به بار : به بار نیاید

نجنبیدم: تکان نخوردم

یاس: ناامیدی

*

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

می آید چون امیری

می نشیند چون وزیری

می پیچند به حصیری

می برند به اسیری

**

جواب : برف

**

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

یکی روبهی دید بی دست و پای

فرو ماند در لطف و صنع خدای

که چون زندگانی به سر می برد

بدین دستن و پای از کجا می خورد

درین بود درویش شوریده رنگ

که شیری درآمد ، شغالی به چنگ

شغال نگون بخت را شیر خورد

بماند آنچه ، روباه از آن سیر خورد

دگر روز باز اتفاق اوفتاد

که روزی رسان قوت روزش بداد

یقین دیده ی مرد بیننده کرد

شد و تکیه بر آفریننده کرد

کزین پس نشینم به کنجی چو مور

که روزی نخوردند پیلان به زور

زنخدان فرو کرد چندی به جیب

که بخشنده روزی فرستد ز غیب

نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست

چو چنگش رگ و استواخن ماند و پوست

چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش

ز دیوار محرابش آمد به گوش

برو شیر دردنه باش ای دغل

میانداز خود را چو روباه شل

چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر

چه باشی چو روبه  به وامانده سیر

بخور تا توانی به بازوی خویش

که سعیت بود در ترازوی خویش

بگیر ای جوان دست درویش پیر

نه خود را بیفکن که دستم بگیر

*

کلمه ها و ترکیب های تازه :

اوفتاد: افتاد

تکیه بر آفریننده کرد: بر آفریننده ( خدا ) اعتماد کرد

تیمار خوردش: با او غمخواری کرد ، از او نگهداری و مواظبت کرد .

جیب : گریبان ، یقه

چنگ : چنگال ، پنجه ی حیوانات

چنگ : نوعی آلت موسیقی که از چوب و پوست و مفتول ساخته می شود. در اینجا شاعر شخص مورد نظر را در لاغری به چنگ تشبیه کرده است.

درویش : بینوا ، تهیدست

دغل : حیله گر

زنخدان : چانه

شد : رفت

شوریده رنگ : آشفته حال ، پریشان

صنع : نیکویی

غیب: عالم ناپیدا

فروماند: حیران ماند ، تعجب کرد

که سعیت بود در ترازوی خویش: مقصود این است که در این کفه ی ترازو سعی تو گذاشته می شود و در کفه ی دیگر به همان مقدار ، مزد تو یعنی هر قدر کار کنی همان اندازه مزد دریافت می کنی .

محراب: جایی از مسجد که پیشنماز در آن جا نماز زمی گزارد. دیوار روبروی قبله

نگون بخت: بدبخت

یقین: علم ، اطلاع و اطمینان کامل

یقین دیده ی مرد بیننده کرد: ایمان قلبی ( به قدرت خداوند ) چشم در مرد را بینا کرد.

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

یک چیستان سخت

عجایب خلقتی دیدم که آن را خر خورد

پادشاه از دولت او باج ده کشور خورد

می خورد آب سیاه و می رود راه سفید

چون که از رفتن بماند ضربتی دیگر خورد

جواب: قلم

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

 
نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

آشپزی بابا

از شنبه بعد از ظهر

مامان سفر کرده

ای کاش برگردد

تا آخر هفته

*

حالا غذا پختن

بر عهده ی باباست

یک شانه تخم مرغ

شام و ناهار ماست

*

هر لقمه مخلوط است

با اخم و بی میلی

از مرغ و از تخمش

ناراحتم خیلی

*

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |

کدوی قلقله زن

يكي داشت؛ يكي نداشت. پيرزني سه تا دختر داشت كه هر سه را شوهر داده بود و خودش مانده بود تك و تنها.

روزي از روزها از تنهايي حوصله اش سر رفت. با خودش گفت: «از وقتي دختر كوچكترم را فرستاده ام خانه بخت, خانه ام خيلي سوت و كور شده, خوب است بروم سري بزنم به او و آب و هوايي عوض كنم.»

پيرزن پاشد چادرچاقچور كرد؛ عصا دست گرفت و راه افتاد طرف خانه دختر تازه عروسش كه بيرون شهر, بالاي تپه اي قرار داشت.

چشمتان روز بد نبيند! از دروازه شهر كه پا گذاشت بيرون گرگ گرسنه اي جلوش سبز شد. پيرزن تا چشمش افتاد به گرگ, دستپاچه شد و سلام بلند بالايي كرد.

گرگ گفت «اي پيرزن! كجا مي روي؟»

پيرزن گفت «مي روم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش متنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»

گرگ گفت «بي خود به خودت زحمت نده. چون من همين حالا يك لقمه ات مي كنم.»

پيرزن گفت «يك لقمه پوست و استخوان كه سيرت نمي كند؛ بگذار برم خانه دخترم؛ چند روزي خوب بخورم و بخوابم, تنم گوشت تر و تازه بيارد و حسابي چاق و چله بشوم, آن وقت من را بخور.»

گرگ گفت «بسيار خوب! اما يادت باشد من از اينجا جم نمي خورم تا تو برگردي.»

پيرزن گفت «خيالت تخت باشد. زود برمي گردم.»

و راه افتاد.

چند قدم كه رفت پلنگي, مثل اجل معلق پريد جلوش و پرسيد «كجا مي روي پيرزن؟»

پيرزن از ترس جانش تعظيم كرد و گفت «مي روم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش متنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»

پلنگ گفت «زحمت نكش؛ چون من خيلي گرسنه ام و همين حالا بايد تو را بخورم.»

پيرزن گفت «يك لقمه پيرزن كجاي شكمت را پر مي كند؟ بگذار برم خانه دخترم, چند روزي خوب بخورم و خوب بخوابم, حسابي چاق وچله بشوم, آن وقت برمي گردم اينجا, من را بخور.»

پلنگ گفت «بدفكري نيست. تا تو برگردي, من دندان رو جگر مي گذارم و همين دور و بر مي پلكم.»

پيرزن گفت «زياد چشم به انتظارت نمي گذارم؛ زود برمي گردم.»

و باز به راه افتاد؛ اما هنوز به خانه دخترش نرسيده بود كه شيري غرش كنان جلوش را گرفت. پيرزن از ترس سر جاش خشكش زد و اته پته كنان سلام كرد و جلو شير افتاد به خاك.

شير گفت «كجا داري مي روي پيرزن؟»

پيرزن گفت «دارم مي روم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش متنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»

شير گفت «نه. نمي گذارم؛ چون شكم من از گشنگي افتاده به غار و غور و همين حالا تو را مي خورم.»

پيرزن گفت «اي شير! تو سلطان جنگلي؛ دل و جگر گاو نر ران گورخر هم شكمت را سير نمي كند؛ تا چه رسد به من پيرزن كه يك چنگ پوست و استخوان بيشتر نيستم؛ صبر كن برم خانه دخترم, چند روزي خوب بخورم و بخوابم, حسابي چاق و چله بشوم و برگردم. آن وقت من را بخور.»

شير گفت «برو! اما زياد معطل نكن كه خيلي گشنه ام.»

پيرزن گفت «زياد چشم به راهت نمي گذارم.»

و راهش را گرفت رفت تا به خانه دخترش رسيد.

دختر و دامادش خوشحال شدند. وقت شام پيرزن را بالاي سفره نشاندند و پلو و خورش و ميوه و شربت جلوش گذاشتند و موقع خواب براش رختخواب ترمه پهن كردند.

پيرزن سه چهار روز خورد و خوابيد. وقت برگشتن به دخترش گفت «برو يك كدو تنبل بزرگ براي من بيار.»

دختر رفت كدوي بزرگي آورد.

پيرزن گفت «در جمع و جوري براي كدو بساز و توي كدو را خوب خالي كن.»

دختر پرسيد «براي چه اين كار را بكنم؟»

پيرزن هر چه را كه موقع آمدن براش پيش آمده بود شرح داد و آخر سر گفت «وقتي خواستم برم, مي روم توي كدو؟ تو هم ببرم بيرون هلم بده و قلم بده.»

دختر توي كدو را خوب خالي كرد. پيرزن رفت تو كدو و دختر كدو را برد بيرون و از سرازيري جاده قلش داد پايين.

كدو قلقله زن قل خورد تا رسيد نزديك شير.

شير تا ديد كدو دارد مي آيد, پريد جلو گفت «كدو قلقله زن! نديدي پيرزن؟»

كدو گفت «والله نديدم؛ بالله نديدم؛ به سنگ تق تق نديدم؛ به جوز لق لق نديدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»

شير گفت «خيلي خوب.»

و كدو را قل داد و ول داد.

كدو قل خورد و قل خورد تا رسيد نزديك پلنگ.

پلنگ تا ديد كدو دارد مي آيد, رفت جلو گفت «كدو قلقله زن! نديدي پيرزن؟»

كدو گفت «والله نديدم؛ بالله نديدم؛ به سنگ تق تق نديدم؛ به جوز لق لق نديدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»

پلنگ هم گفت «خيلي خوب!»

و كدو را قل داد و ول داد.

كدو قل خورد و قل خورد تا رسيد نزديك گرگ.

گرگ تا ديد كدو دارد مي آيد, دويد جلو گفت «كدو قلقله زن! نديدي پيرزن؟»

كدو گفت «والله نديدم؛ بالله نديدم؛ به سنگ تق تق نديدم؛ به جوز لق لق نديدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»

گرگ صداي پيرزن را شناخت. گفت «سر من كلاه مي گذاري؟ تو همان پيرزني هستي كه قرار بود بخورمت. حالا رفته اي توي كدو.»

گرگ شروع كرد به سوراخ كردن كدو و همين كه از اين ور كدو رفت تو, پيرزن دركدو را ورداشت و از آن ور كدو آمد بيرون. دويد توي خانه اش و در را پشت سرش بست.

 

 منبع:فرهنگسرا

نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط میرویس ابراهیمی| |


بــا هـر بـهانه و هـوسی عـاشقــت شــــده ست

فرقـی نمی کند چه کسی عـاشقت شده است

چــیــزی ز مــاه بــودن تـــــــــــو کــم نــمی شـود

گـیـرم که بـرکه ای نــفسی عاشـقت شده ست

ای سـیــب ســـرخ غـلــت زنـان در مــسـیــر رود

یـک شهر تـا بـه من برسی عاشقت شده ست

پــــــــر می کــــشی و وای بــه حــال پــرنـده ای

کز پشت میله ی قفسی عاشـقت شـده سـت

آیـینــــــه ای و آه کـــه هـــــــــــــــرگــز بــرای تــو

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

آب
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

 

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

بـه نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد

کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد

سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم

با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد

عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است

گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد

آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است

دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد

آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد

گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد


نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

بـی قـرار هـیچ قـراری نـبوده ام

مـگــر

قـراری کـه بـا تـو داشتـم و

هـرگـز نیـامـدی.


نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

شب در آن حجم عميقش آمد

زهر تنهايي در کام شبان ريخته اند

ريشه قهر تو در خاک نگاه

مي خاموشي در جام زمان ريخته اند

اشکهايي چه غريب در هجومي لبريز

آب تعميدي برعشق نهان ريخته اند

عمر طولاني بي حرفيها در دل هر ديدار

طعم بي برگي به تن نارونان ريخته اند

من کجايم تو کجا؟هق هق فاصله ها

حرفي از پايان را به لب قاصدکان ريخته اند.
نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم.




توضيح ضروري دختر مرحوم حسين پناهي درمورد وصيت نامه ايشان!

موسسه فرهنگی هنری "هات پلات" وابسته به خانواده حسین پناهی با ارسال نمابری انتساب نوشته ای تحت عنوان وصیتنامه به حسین پناهی را تکذیب کرد.

 

در توضیح این موسسه آمده است، اخیرا مطلبی طنز تحت عنوان "نیم متر قبر مرا کمتر عمیق کنید" در برخی از سایت ها و روزنامه ها منتشر شد که هیچ ارتباطی با این هنرمند فقید ندارد. در این تکذیبیه آمده است وصیت نامه مذکور هیچ ارتباط و شباهتی به ساختار نوشتاری و ادبیات حسین پناهی ندارد و با مسبب اصلی انتشار آن برخود جدی و قانونی خواهد شد.

حسین پناهی آدم عجیب و غریبی نبود، او را به خاطر افکار فلسفی، معصومیت و تنهایی هایش دوست داریم. اینکه عده ای با سوءاستفاده از شخصیت هنری ایشان، احساسات دوستداران او را که کم هم نیستند به بازی بگیرند، در شان فرهنگ و هنر ما ایرانیان نیست.

با تشکر

آنا پناهی

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

آرتیـسته هی خـودشو جــر میده تـا بـه بـشر حـالی کنـه این هـمه بــود و نـبود بسه دیگـه یـه کـمی هم به " چه بود " فکر بکنین - یه کمی فکر بکنین اون وقتش توی سالن لیدی خانم با سگش لاس می زنه مادرش پشت سرش میزنه به صندلی که دخترش چشم نخوره.


نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

در چهارم اسفند1332در محله آبروان شهرستان مرزی آستارا متولدشد.دوران دبستان ودبیرستان را در آستارا ودوره کاردانی وکارشناسی ادبیات را در رشت به پایان رساند.دبیر ادبیات دبیرستانهای آستارا شد.در سال 1357 با ملیحه نظمی ازدواج نمود که حاصل آن دو پسر به نام های عرفان وایثار می باشد .بازنشسته آموزش وپرورش آستاراودر حال حاضر همراه با طراحی آرم وگرافیک به شعرونقد شعر مشغول است...

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

حاصلی از هنر عشق ِ تو جز حرمان نیست

آه از این درد که جز مرگ ِ من اش درمان نیست

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم

که بلاهای وصال ِ تو کم از هجران نیست

آنچنان سوخته این خاک ِ بلا کش که دگر

انتظار ِ مددی از کرم ِ باران نیست

به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت

آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست

این چه تیغ است که در هر رگ ِ من زخمی از اوست

گر بگویم که تو در خون ِ منی ، بهتان نیست

رنج ِ دیرینه ی انسان به مداوا نرسید

علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست

صبر بر داغ ِ دل ِ سوخته باید چون شمع

لایق ِ صحبت ِ بزم ِ تو شدن آسان نیست

تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد

هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست

سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

مـن بـه خـود می گـویـم:

چـه کـسی بـاور کـرد

جـنگــل ِ جـان مــرا

آتـش ِ عـشق ِ تـو خـاکـستر کــرد؟


نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

                     

                                                                                                                                               

                                                                                                                                                                     

من تشنه عشقم همدم بارانم و همسفر دردم گر مرانمیشناسید در غمناک ترین لحظات در کوچه دلباختگان

 

نشانی از کلبه چوبی کنار باغی با گلهای همیشه افسرده بگیرید گر مرانمیشناسید در غمناکترین لحظات به

 

دیدار شهر غم بیایید و پرده های مه گرفته انتظار را که غرق نومیدی شدند را کنار بزنید در خیابان تشنه دلان

 

پا به کوی درد بگذارید و مرا در پلاک همیشه دیوانه او پیدا کنید بیاید و مرا در حال مستی ببینید بیایید و مرا

 

 در حال مردن ببینید بیایید شاخه گل و نامه ای که در دست دارم را بگیرید و به معشوقم برسانید بیایید در

 

لحظه اخر که در این دنیا هستم دستهای خسته مرا باز بگذارید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم بیاید درد را

 

بسته بندی کنید و در کنار قبر سنگی ام به یادگار بگذارید بیایید اشکهای پس از مرگم را جمع کنید تا دریا شود

 

و او غرق تماشای این دریا بیایید قلبم را بشکافید و نام زیبای اورا که با درد حک کردم ببینید

 

گر منتظر لحظه دیدار منی

 

ان لحظه وصال است مبارک بادت

 

گر منتظر چشمان گریان منی

 

ان لحظه  چه حال است معشوق مرا

 

گر منتظر لحظه دیدار منی

 

ان لحظه چه دردی است معشوق مرا

 

گر منتظر لحظه دیدار منی

 

ان لحظه سر مزار است معشوق ترا

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

سلام بر افق چشمهای مهربانت که ندای عشق را برایم به ارمغان می اورد

اه دیگر چه در بساط دارم تا تقدیم یک رنگی ات تو کنم دیگر چه در بساط این عاشق پریشان تو هست تا

 تقدیم یک زلف کند و دیگر چه حسی قابل بازگوست وقتی که اشکار است دیووانه تو چگونه هلاک

میشود

در بیداری های خویش ستاره ای برایم ثانیه به ثانیه چشمک میزد و چه دیوانگیهایی با ان ستاره داشتم

 از ان پس ان شد ستاره ی شبهای مشرقی من و ستاره شبهای پر آوازه من او شد ستاره درد ها و

شادیهایم

او با من شریک شد و برایم کلبه عشق ساخت و ان کلبه کوچکمان را با دریای محبت آزیین کرد او امد و

دیوانه وار عاشق ترینم کرد

امشب از دلم گله دارم که چرا روز و شب و ثانیه به ثانیه مرا به خاطر او عذاب میدهد و مرا اسیر چنگال 

 دستان نیلوفریش میکند چرا لحظات ارامش در دل من پنهان شده و چرا او مسافر حال نیست و چرا او در

 جست و جوی معشوقی است که هزاران جاده و کوچه و خیابان را باید پیومد تا به او رسید

من از دلم گلمندم که چرا در بین این همه شادی ؛غم هایش را برای من آورد چرا اینقدر مرا اسیر تو کرد و

 چرا همیشه برایم میگوید برایش قصه عشق بخوانم و دیوانه وار تور ا صدا بزنم

آمده ام تا جواب این چراها را از تو بپرسم از تویی که مهربانی و مهربانی را برایم تحفه اوردی جواب

چراهایم را بگو تا شاید دل کوچکم ارام شود و کنج تنهایی های شب با ر دیگر ارامش را حس کند

بگو تو چه جادویی بر دلم کردی که دربه در دنبال نگاه تو میگردد

بگو نازنینم بــــگو.....

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

 

                                  بارون قشنگ و نم نمه

پنجره های مه گرفته دلتنگی را کنار میزنم و به اسمان بارانی خیره میشوم  اه باران همان که تجلی

هزاران هزار خاطره در روز  عشق است باران؛ من عاشق چک چک قطره های تو هستم من عاشق ان

هنگامم که من و معشوقم زیر تو دست در دست هم خیس خیس شویم و در شرشر باران در کوچه پس

 کوچه های دلتنگی و انتظار قدم بزنیم هر جا رویم معشوقان را بینیم که در کنار دلداده خود از ان روز

احساسی غرق در شادیند

برای هم از عشق بگویم و از درد دوری کنیم شکی نیست که ان روز ثانیه ها  زودتر از همیشه درگذرند

 ومیرویم و میرویم و میرویم

از ان کوه به این کوه از ان رود به این رود و ما چنان در لذت باهم بودنیم که نمیبینم باران احساسیمان

کوله بارش را بست و خورشید تابان امد اری ان روز یک بار دیگر خاطره ای بانام روز بارانی در دفتر

خاطراتم حک شد

امروز برایتان تا در توان دارم از باران و عشق دل انگیزش میگویم  به خاطر بسپار زندگی با عشق زیباست

  و بی عشق رویاست  و در بهترین جمله زندگی بی عشق حصاری است که غم ها میله های ان

حصارند و تو گرفتار انی

من امروز و امشب کوله بار درد را میبندم غرق در شگفتی باران میشوم میروم و پشت پنجره تنهایی ها

مینشینم. باران میچکد بر پشت بام خانه باران میچکد بر گلهای زیبای در باغچه حیاطمان و باران میچکد

 و هزاران هزار درد را میشوید باران بیا و روزگار عاشقانه ما را؛ صحنه یک رنگی صداقت و وفاداری کن باران

 بیا و دلهایمان را سیراب از عشق کن

 

باران ای خاطره انگیزترین خاطره ها بیا

 

((شیشه پنجره را بارن شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست ))

 

                      

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

 

 

بیابان خسته دل دیگر تشنه انتظار نیست گویی غریبی اشنا از کوی دربه دران راهی شده و رو به سوی

 بیابان دارد اری بشو این صدای همان رهگذر اشناست او با هزاران هزار خاطره و هزاران هزار گلهای

عطراگین نیلوفر بر پیشواز دلرباترین معشوقش می اید او می اید تا با امدنش بر دفتر خاطرات عشق

 گلبرگی از انتظار این دو عشاق را کم رنگ تر کند و ره این دو دیوانه را کوتاهتر کند تا با امیدی سرشار از

عشق بر انتظار روز وصال بنشینند

امشب از بیابان بوی اشنا میاید اوست که در راه است با پاهای برهنه و خسته به راه افتاده ثانیه ها در

 گذرند و معشوقش در حسرت دیدار. او رسید و معشوقش ناله کنان او را دید و به اغوش او شتافت

ارامش ان عاشق در ان هنگام در  کلمات و جملات کوتاه و ساده ما نمیگنجد

ردپای اشنا میاید من به دنبال اویم و او هراسان به دنبال من

با رالهی من و او حسرت دیدار همیم حسرت تماشای چشمان همیم ما را در این سکوت بی پروای شب

 تنها و عاجز نگذار

آمین

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

گلایه ای از تو نیست

 

سیل اشک چشمهایم مجالی برای بغض گره خورده نداد و یک دفعه با اه دلتنگی رعد و برق خروشانی زد

 و از دل خسته و دلتنگ دردی بیداد شد و اشک فرو ریخت

نمیدانم امشب از کوی درد برایت نگاره کنم یا از کوی امید و انتظار اما امشب ناله دلتنگیهایم را با تو در

 رویاهای همیشگی ام تقسیم کردم تا شاید اه دلتنگی کمی ارام تر شود اما اه دلتنگی من نه تنها ارام

 نشد بلکه شعله ای از اتش بر ان افزود شد و خروشان تر شد نازنینم اشکی که از دیدگانم چکید بار دیگر

 تصمیم جاودانمان را برایم تداعی کرد و یاداور شد که تو معشوقی داری از همه برایت عزیزتر و

مهربانتر .دل کوچکم گاه و بیگاه دلتنگ تو و خاطره هایت میشود میخواهد با او بمانی او عین طفلی است

 که سر هر چیز بهانه میگیرد و دلگیر میشود وقتی میگوید از کنارم نرو یعنی قدرت درک این را ندارد که تو

 باید بروی نمیدانم چرا امشب اسمان احساس گرفته اما باران نمیبارد چشمان من که بارانی شده دیگر

چه در بساط دارد شب شد و تو رفتی و من تنها شدم و با دردهایم هم اغوش

دیدگانم تو را میجویند اما نیستی

امشب سراغت را از ستاره ها گرفتم گفتند در جست و جوی حیات و ارامشی

با فریادی از درد گفتم مگر او نمیداند چشمهایم خون گریه کرد از درد انتظار پس چرا به کوچه بیخیالی ها

 تن داده و سراغی از این دیوانه نمیگیرد

سکوتی کرد نمیدانم جوابش چه بود

تو میدانی؟

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

 

دردها دسته شدند کلبه ای ساختند و نـــام این کلبه تنگ و تاریک را غـــم نهادند

اشکها دریا شدند .دل را تنگ و بی تاب کردند .هراسان شدند و جویبار خروشانی پدید اوردند

حال غـــم نه تنها از چهره پریشانم بیداد است بلکه از عمق وجودم آن را درک کرده و بدون درخواست او به

 استقبالش رفتم.

صحنه یک رنگی غم؛ خاطرات درد را تداعی میکند .آن لحظات ممکن است لحظات ناخوشایندی

 باشد .اما غم هم بندی از خاطرات را گره میزند و در میان دردها بایگانی میکند

تو به سراغم آمدی بی هیچ طلبــی

من تو را خواستم بی هیچ خواهشــی

تو مرا در خود گرفتار کردی بی هیچ سخنــی

من به تو هیچ نگفتم بی هیچ بهانــه ای

آری حصار غم چون اتشی روح و جسم را در بر میگیرد و با میله های اهنی مرا در بر میگیرد

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

                                                                          

                             

معشوق من دردی است نهفته در قلبم.درد دوری زهر تلخی بر چشمان منتظر نگاشته.درد دوری ناله

خروشان و برق اسای وجود دلدارت را احاطه کرده.امشب کنار ساحل؛ دل برموجهای دریا سپردم .ساحل

هم تشنه معشوقش بود تشنه دریا .او نزدیک دریا بود اما ناچار بود فقط محو تماشای او شود و منتظر

موج خروشان تا بیاید و ساحل را در آغوش بگیرد.معشوق من ساحل و دریا هر ثانیه محو تماشای همند

 اما همیشه و هر لحظه در انتظار آغوشی گرم و دلنشینند.

امشب انگار چنگ زدند بر دل بیتاب

امشب انگار زهر زدنند بر دل بیمار

.امشب انگار سخت گذشت بردل این یار

انتظار شنیدن نجوای دل انگیز کلامت را نمیدانی چقدر لذت بخش و طنین انداز تصور میکنم.

انتظار صدای پای تو را دارم تا مثل همین دریا ارام ارام نزد ساحل بیایی و بار دگر ساحل را در اغوش گرم

 خود بفشاری

انتظار دارم ثانیه ها در گذر باشند و من محو تماشای چشمانت باشم و با دریایی از دلتنگی و باهزار هزار

 مهر و عاطفه به تو خیره شوم و عین دیوانه ها با دلی سرشار از عشق بار دگر گویم دوستت دارم

انتظار دارم شب هنگام بر بالین تو آیم و بوسه ای از لبت بگریم و با نوازشی عاشقانه کنار تو با ارامشی

 عجین خفته و به رویاهای زیبا سلام گویم

پس میگویم

ای انتظارها تا کی ادامه خواهید داشت؟و آیا زمانی که به پایان رسیدید باز هم بهانه برای زیستن باقی

خواهد ماند؟

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

سلام به همه یعزیزانی که در طول این مدت همراه همیشگی عــــــــــاشقانه بودند وبلاگی که طرفدار زیاد داشت و الان داره میره برای همیشه این وبلاگ دیگه هیچ وقت آپ نمیشه.عزیزانی که اولین باره از وب ما بازدید میکنن باید بگیم این وبلاگ حاصل دست نوشته های یکی از صمیمی ترین دوست ماست که همه اونو با نام نویسنده گمنام میشناسن ایشون نویسنده هستند و لطف کردن در ساخت وب به ما کمک کردن الان حدود چندین ماهه که ازدواج کردن و مشغله کاری زیادی دارن خوشحال میشیم برای خداحافظی به وب ما سر بزنید با تشکر.رویا
نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

سلام عزیزان امروز بعد از چندین ماه اتفاقی به وب سر زدم نظرات خیلی خوبتونو دیدم متاسفانه اصلا وقت ندارم به نظراتون پاسخ بدم دلیلشم گرفتاری بیش از حدمه.این وب به من خیلی چیزارو یاد داد.باعث شد خودمو بشناشم و موفق شم.قرار بود پست اخرو خودم بزارم و زحمتی به بچه های عزیز ندم .درسته...من همونیم که تمام مطالب این وبو نوشته همه منو با نام نویسنده گمنام میشناسن.این شده اسم مستعارم.عزیزانی نظر داده بودن که مگه ادم بعد ازدواج نمیتونه وبشو اپ کنه چرا رفتنین؟به این عزیزان بگم که تنها ازدواج من نبود .دلایل زیادی بود که واقعا دیگه وقت نمیکردم.صاحبای این وبم هی بهم میگفتن مطلب جدید ولی واقعا انقدر گرفتارم که نمیتونم بنویسم و اونا هم از وب خداحافظی کردن.من الان مدیرت یه اموزشگاه ارایشی رو به عهده دارم.که تا ظهر اونجام بقیه روز و تو تولیدیم هستم تولیدی انواع مدل مانتو.نمیخوام مارک محصولاتمونو بگم چون میگن تبلیغ میشه.به دور از تمامی این گرفتاریام زندگی شخصی هم دارم بعضی وقتا واقعا برای خانوادم وقت کم میارم .برای همسر و بچم.خلاصش وقت سرخاروندن ندارم. از تمامی شما عزیزان عذر میخوام بابت دیرکرد اپها.دوستای عزیز من که صاحب این وب باشن ازم دلخورن بهشون قول دادم این اپو خودم بیام و از همتون عذر خواهای کنم.درضمن ادب حکم میکنه برای ان دسته از عزیزان که خیلی زشت در مورد وب ما نظر دادن عرض کنم از لطف شما هم کمال سپاس دارم.هر کسی نظر داره و وظیفه ما هم احترام به اون نظره.اینه که قانون موفقیت باتشکر نویسنده گمنام
نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

سلام عزیزان و طرفداران همیشگی عـــــــاشقانه

رویا هستم.اومدم در پاسخ به دوست عزیزمان طالب عرض کنم که اپ وبلاگ با مطالب نویسنده گمنام هست وقتی ایشون وقت نکنن و به ما مطلبی ندن ما کاری نمیتونیم بکنیم.البته این وب اوایل که راه اندازی میشد چند مطلبشو خودش گذاشت بعد سپردش دست ما.شاید یه روزی اپ شد.

فعلا که ایشون خارج از کشور هستن.دوست عزیزما خیلی خوشبخته.همین برامون کافیه.درضمن.این وب رو با تمام اشعار قشنگش تقدیم کردن به همسر عزیزشون

امید ان که همیشه موفق و پیروز باشید.

مرسی رویا

 

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 13:49 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

سلام دوستانم

امروز با طرز تهیه یه وعده غذایی ساده ولی خیلی خوشمزه و پرطرفدار جنوبی اومدم

مواد لازم :

سیب زمینی ۳ عدد درشت

جعفری خورد شده ۲ ق غ

تره خورد شده ۲ ق غ

نمک + پودر فلفل سیاه به میزان لازم

روغن به میزان لازم

طرز تهیه:

اول از همه میذارم سیب زمینی ها آبپز بشن اونم حسابی !بعد خوب لهشون میکنیم و جعفری + تره که حسابی با چاقو ریز کرده ایم به مواد اضافه میکنم و خوب مخلوط میکنیم

در آخر هم به میزان لازم نمک و فلفل سیاه اضافه میکنیم

این یه دوستور ساده ولی عااالی از سمبوسه هست که همه میتونند بسازند

من برای نونش هم از این نان های آماده پنتا استفاده کردم که هر کدوم را به اندازه ۷ سانتی برش دادم به درازا و از مواد سمبوسه توش پر کردم

ببخشید اگه از مراحل کار عکس نگرفتم چون خیلی تند تند انجام شد و بعدش توی روغن داغ سرخش میکنیم . من از روغن زیاده استفاده نمیکنم و خیلی سمبوسه هام چرب و چیلی نمیشن

درست کنید حتما خوشتون میاد

نوش جان

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

سلام دوستان خوبم

ببخشيد قدري دير اومدم اين روزا کمي سرم شلوغه

ولي سعي ميکنم زود به زود آپ کنم چون ميدونم وبلاگ آشپزي طرفداران خاص خودش داره

اين بار با يه دستور اومدم که بيشتر فست فودي هست

این غذا بیشتر کنارغذاهای گوشتی صرف میشه و فرانسوی هست

مواد لازم:

سیب زمینی متوسط ۳ عدد

پنیر چدار نصف قوطی

تخم مرغ ۲ عدد

آرد سوخاری ۱ /۲ لیوان

آرد معمولی ۱/۲ لیوان

جعفری ۳ ق غ

فلفل به میزان لازم

طرز تهیه:

سیب زمنی ها را آبپز میکنم و بعد خوب لهشون میکنم . با ۱ دونه از تخم مرغ ها و+ جعفری و پنیر چدار که رنده کرده ایم مخلوطش میکنم تا خمیری شه

بعدا خمیرمون به هر شکی که دوست داشتیم در میاریم

ابتدا توی کاسه آرد بعدا تخم مرغ دومی و در آخر آرد سوخاری میغلتونیمش

بعدا خیلی آروم توی روغن داغ میندازیمش

همین که روی سیب زمینی ها طلایی شد کافیه چون از قبل آبپز شده اند

باید بگم مزه اش عالیه مخصوصا با پنیر چدار

من اینجا قوطی کنسروی پنیر چدار گذاشتم براتون و باید بگم مزه اش شوره و دیگه نیازی به اضافه کردن نمک نیست

همون طور که گفتم میتونید کنار غذاهای گوشتی صرف کنید ولی ما همین طوری خوردیم از بس خوشمزه بود همسری گفت دوباره بسازم

یه فست فود عالی و در عین حال ساده

نوش جان

                                          

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

سلام دوستان خوبم

امروز با یک دستور خیلی خیلی عااالی و خوشمزه از نوع شکلاتیش اومدم

این دسر توی روزهای سرد زمستونی با همراه چای یا قهوه خیلی می چسپه و باید بگم مزه اش عالی هست

                                                              

اگه مایلید هستید برای رسپی این دسر به ادامه مطلب بریم

 

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

سلام خوبید

این روزها امتحاناتم شروع شده و منم حسابی سرم شلوغه ولی هر طور بتونم توی این ماه سعی میکنم آپ کنم

خب شب یلدا بهتون خوش گذشت!!!

به من که خیلی خوش گذشت

توی این شب من لاوه بر چیزهای خوشمزه دیگه یه بستنی ژله ای هندوانه ای درستیدم که حسابی خوشمزه شد                                                                       

شکلش هم خوشگل شد

                                                         

خب من این دستور از وبلاگ عالی غذاکده خانگی بهار گرفتم

ولی دستورش اینجا میذارم

مواد لازم: ژله هندوانه ای ۱ بسته ( توی دستور نوشته ژله آلبالو ولی من با همین ژله هندوانه ای درست کردم و خیلی خوب شد رنگش هم خوب بود)

ژله  آلوورا نصف بسته

ژله طالبی نصف بسته

آب جوش ۲ لیوان

بستنی وانیلی ۵  ق غ

چیپس شکلاتی به میزان لازم

لیوان یک بار مصرف

چوب بستنی

طرز تهیه:

ابتدا پودر ژله آماده هندوانه  رو با يه ليوان آبجوش حسابي مخلوط مي كنيم تا اثري از دونه هاي ژله نمونه .بعد 1 قاشق غذاخوري بستني وانيلي اضافه مي كنيم . خوب هم بزنيد كه ژله تون دو رنگ نشه

بعدا توی لیوان میریزیم میذاریم توی یخچال تا کمی بگیره

بعدا که کمی بست چند تا چیپس شکلاتی توش میریزیم

 نصف بسته ژله آلوورا رو با نصف لیوان آبجوش مخلوط کرده بعد ۲ قاشق غذاخوری بستنی بریزید و خوب هم میزنیم

بعد از بسته شده ژله هندوانه چوب بستنی توش فرو میبریم . متاسفانه من از این چوب بستنی باریک ها گیرم نیومد و مجبور شدم از این چوب بستنی پهن ها استفاده کنم

بعدا به آرومی ژله آلوورا اضافه میکنیم و در آخر ژله خربزه که مثل آلوورا درستش کردیم

میذاریم توی یخچال

من از ساعت ۷ عصر گذاشتم  تا دیگه کامل بسته شده بود شد ساعت ۱۰

خیلی نیاز نیست شب تا صبح توی یخچال بمونه

برای من که این طوری بود

بعدا روش با چیپش شکلاتی تزئئین میکنیم جای دونه های هندوانه

خیلی خوشمزه و خوب بود

 

                                                                         

 

 

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

 سلام دوستانم

امروز با یک دستور خوب و و عالی غذای بادمجونی اومدم

این غذا مطمئنا همتون بلدید ولی خودم حس میکردم جاش توی وبلاگم خالیه برای همین دستورش توی ادامه مطلب گذاشتم

 

                                             

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

سلام دوستانم

خب امروز به طرز تهیه یه بسکویت عربی اومدم که برای عید نوروز  خیلی گزینه خوبیه درستش کنیم

فقط قلقل داره . خب برای بار اول من من درستش کردم درسته خیلی شکلش خوشگل نشد ولی باید بگم طعم و مزه اش خیلی عالی بود اگه بتونید خوشگل درستش کنید خیلی چیز شیکی هست

راستی تا یادم نرفته بگم اگه میخواید برای بار اول درستش کنید حتما یه وقت زیادی واسش بذارید

 اسم عربی شیرینی هم میگن الجوزیه هست

                                              

برای دستور به ادامه مطلب برید          

 

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

 

سلام دوستان  شب سرد زمستونی تون بخیر

این روزا حسابی هوای سراسر کشور سرد شده . خیلی مراقب باشید سرما نخورید

فصل امتحاناتم هم هست ولی گفتم بیام یه آپی کنم

این پست دستور پخت ناگت مرغ آموزش میدم که من خودم چند وقت پیش برای اولین بار درست کردم و بگم خیلی خوشمزه شد . به نظرم مزه اش از ناگتهای آماده توی بازار هم خیلی بهتره

 

                                       

خب برای دستور به ادامه مطلب میریم              

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

سلام دوستانم خوبید

دیشب مامانم از زیارت کربلا و امام حسین اومده و من خیلی خوشحالم

انشالله روزی همه باشه

امروز با یه پست غذای مرغی اومدم که یه غذای ساده ولی در عین حال بسیار خوشمزه هست

پس با من همراه باشید

                                                               

 

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

 

سلام خب امروز با یه دسر محشر اومدم که معرف حضور همتون هست

دسر خوشمزه مثل کیک درست میشه ولی بدون نیاز به فر بلکه یخچال!!!

تیرامیسو دسر خیلی خوشمزه و معروف ایتالیایی

مدتها بود در آرزوی ساختن تیرامیسو بودم یه بار با تی تاپ درستیدمش ولی خیلییییییییی شیرین شد

تا اینکه وبلاگ خوب مامان تینا و سینا طرز تهیه تیرامیسو گذاشت با معرفی لیدی فینگر و پنیر ماسکارپونه

منم تا دیدم فوری رفتم خریدم و درستیدمش

                                                             

یادم میاد بچه که بودم مارک کاله پنیر ماسکارپونه درست کیرد از نوع استوانه ایش . ولی بعداها ندیدم

تا اینکه وبلاگ مامان تیا و سینا معرفیش کرد. لیدی فینگر هم از فروشگاه خریدم

خب بریم ادامه مطلب و طرز تهیه تیرامیسو

نوشته شده در جمعه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 10:27 توسط میرویس ابراهیمی| |

بنام خدا

كاربر گرامي

با سلام و احترام

پيوستن شما را به خانواده بزرگ وبلاگنويسان فارسي خوش آمد ميگوييم.
شما ميتوانيد براي آشنايي بيشتر با خدمات سايت به آدرس هاي زير مراجعه كنيد:

http://help.persianblog.ir براي راهنمايي و آموزش
http://news.persianblog.ir اخبار سايت براي اطلاع از
http://fans.persianblog.ir براي همكاري داوطلبانه در وبلاگستان
http://persianblog.ir/ourteam.aspx اسامي و لينك وبلاگ هاي تيم مديران سايت

در صورت بروز هر گونه مشكل در استفاده از خدمات سايت ميتوانيد با پست الكترونيكي :
support[at]persianblog.ir

و در صورت مشاهده تخلف با آدرس الكترونيكي
abuse[at]persianblog.ir
تماس حاصل فرماييد.

همچنين پيشنهاد ميكنيم با عضويت در جامعه مجازي ماي پرديس از خدمات اين سايت ارزشمند استفاده كنيد:
http://mypardis.com


با تشكر

مدير گروه سايتهاي پرشين بلاگ
مهدي بوترابي

http://ariagostar.com
نوشته شده در پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,ساعت 7:47 توسط میرویس ابراهیمی| |


Power By: LoxBlog.Com